عشق از چشمش چو سويم تابش ِ مستانه كرد
اسم ِ او جاري شد و دل ؛ سجده اي جانانه كرد
رفت اما دلبر از کویم ، نمود بر من جفا
بشکست پیمان خود ، من ، ساکن ِ میخانه کرد
حبیب اوجاری
۱۳۹۵.۵.۲۳
نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 12:5 توسط حبیب اوجاری| |
سراي بي دل...
از پایه های پل ، فقط خاک و گلش مانده
از رود زاینده ، مسیر باطلش مانده
خون گشته اشک چشم از این جور و تباهی ها
در کنج زندان طی شد و ، این، حاصلش مانده
حبیب اوجاری
۱۳۹۶.۶.۳
نوشته شده در جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:58 توسط حبیب اوجاری| |
سراي بي دل...برچسب : زاینده, نویسنده : sarayebidelo بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:49
امون از اون چشمای تو ؛ وقتیکه میشه تکرار
دیوونه می کنه منو ؛ با این دل ِ گرفتار
به شیطنت ؛ نکن دیگه این همه بازیگوشی
بیا و دست ز لرز ِدل ؛ دیونه ی تو ؛ بردار
حبیب اوجاری
۱۳۹۳.۶.۴
نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:48 توسط حبیب اوجاری| |
سراي بي دل...
عکسامو مینداختی تو ، خوب و قشنگ
ولی منو تنها گذاشتی ، مَشَنگ!
کاشکی کسی جزمن ، اگه عشقته
نصیب قلبت بشه جایی ، فشنگ
شعری از سر دلگیری
حبیب اوجاری
۱۳۹۶.۶.۱۸
نوشته شده در شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 1:7 توسط حبیب اوجاری| |
سراي بي دل...برچسب : آهویی, نویسنده : sarayebidelo بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 11:44
یه عمری چرخیدم و خنده کردی
با خنده هات ؛ قلبمو بنده کردی
چرخی بودم برای بچگی هات
نشستی هی؛ دنده به دنده کردی
تنهایی بس نبود واسه مزد من؟
که بعد از اون کار زننده کردی؟
حالا گذشته و بزرگ شدی تو
پایه ی بودنم رو ؛ رنده کردی...
حبیب اوجاری
۱۳۹۶.۶.۱۱
سراي بي دل...برچسب : چرخیدم, نویسنده : sarayebidelo بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 11:44